حرف زدن ویهان
عزیزترین عزیزم سلام.... ویهانم داره روزهای شیرخوارگی را به بسرعت پشت سر میذاره ... میخوام بدونی که تو رو بی اندازه دوست دارم وتموم خوشبختی ها رو برات میخوام... این روزها زیاد کنارت نیستم وبیشتر سر کارم ... و همیشه دلتنگتم اما هر چه تلاش میکنم برای آسایش تو عزیزم.... وقتی منو صدا میزنی و با صدای قشنگت میگی ماما برام هیچ حسی شبیه تو نیست.... 2 هفته پیش حالم خوب نبود و مجبور شدم یه اتاق عمل کوچولو برم تو رو گذاشتم پیش خاله زینب تا مواظبت باشه و قتی مرخص شدم واومدم پیشت... خالم میگفت میرفتی لباسهای منو میاوردی و روشون میخوابیدی ... الهی بمیرم جوجوی نازم... امیدوارم خدا توانایی مراقبت از تو رو بهم بده... با با و ماما رو میگی به آب میگی آبا . به گوجه میگی دوده به حمام میگی ام و به کفش میگی اش و دیگه انقدر خوشمزه بوس میکنی که میخوام بخورمت... راستی موهات انقدر بلند شده که دیگه میشه ببندیمشون... بابایی نمذاره موهاتو کوتاه کنم که البته خیلی بامزه شدی... ویهانم همیشه عاشقتم....