ویهانویهان، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 16 روز سن داره

ویهان زندگی مامان و بابا

یک سال و یک ماهگی

1393/1/27 8:40
نویسنده : مامان معصوم
511 بازدید
اشتراک گذاری

پسر شیرینم سلام عزیزترینم... از اوضاع واحوال این روزهات بگم که با وجودت همه چیز قشنگه... میتونی یه کلمه هایی بگی که هرچند معنی خاصی ندارند اما منو اونقدر خوشحال میکنه که با صدات خیالبافی میکنم که در آینده چطوری حرف میزنی عاشق صداتم عزیزکم... دیگه میتونی چند قدمی رو بدون کمک راه بری و میخوری زمین و دوباره کوچولوی من بلند میشه...حدود یک ماهی میشه که دیگه مهدکودک نمیری و از اون موقع خدا رو شکر اصلا دیکه خبری از سرما خوردگی وگوش درد و بقیه مریضیها نیست... واقعا مهد کودک برای جوجوی من خوب نبود همش پشت سر هم مریض شدی که امیدوارم منو ببخشی ... عزیزم با اهنگهای شاد خودتو تکون میدی انگار میرقصی... عکساتو زدم تو اتاق و وفتی میگم ویهان کو  با اشتیاق وهیجان به عکست نگاه میکنی ومیخندی و صداهای قشنگی میدی... کلمه هایی مثل بده.... بچه... چیه  رو میگی...چند تا از عکسهای چند ماه گذشته . الان رو برات میذارم که وقت نداشتم قبلا بذارمشونویهان طلا

این عکسها مربوط به شهریور ماه هستن ویهان طلا

فدای خنده هات بشم.. ا

روز جهانی کودک

اینجا هم که مربوط به روز جهانی کودک بود که این بادکنک رو مهدکودک پسرم بهش دادن وتو هم اینقدر باهاش بازی کردی وهمش تکونش میدادی ...عشق منی...ویهان و اسباب کشیویهان واسباب کشی

اینجا هم که اسباب کشی داشتیم وتو هم از فرصت استفاده کرد وحسابی شیطونی کردی... خدا رو شکر که اسباب کشی های ما هم به پایان رسید انشاالله که همه خونه دار بشن...ویهانی اوف شده

اینها هم بدترین روزهای زندگیم بودن وقتی پسرم مریض شده بود... من 10 روزی رو مرخصی گرفتم و سر کلاسام نرفتم خیلی حالت بد بود و بدتر اینکه کار زیادی نمی تونستم برات بکنم هرچند خودمون توی خونه بهت دارو  و سرم میدادیم ... دیدن بی حالی و آروم بودنت خیلی آزار دهنده بود دوست داشتیم بازم شیطونی کنی و همه چی رو بهم بریزی ولی اینطوری نباشی ...ویهانی اوف شده

مامانی برات بمیره...ویهانی وعاشورا

اینم جوجوی من که توی عاشورا این لباس مشکی رو پوشیده فدات بشم که تو هم عزادار امام حسین شدی هر چی باشه مامانشم سیده....

ویهان وعاشورا

بوس.... بوس..

...ویهان وزمستان

اینم از جدیدترین عکساتن که تو خونه خودمون هستیم و در حال شیطونی هستی هوا هم که خیلی سرد شده ....

کیک تولدت

اینم از کیک تولدت عزیزم ببخشم که همه اتفاقات رو اینطور برات مینویسم... اما چون نمیدونم کی دوباره وقت میکنم بیام وبت همه رو الان گذاشتم...

ویهان ودر مخفی 

اینم خونه جدیدمون که اینجا در بالکن ... و تو هم عاشق اینی که بری تو بالکن کلا جایی که نمیذاریم بری بیشتر کنجکاو میشی مثل بالکن... حمام.. دستشویی...  اینجا داری میزنی به در که بازش کنی...

شیطنتهای ویهانی

وهمچنان زیر میز وصندلی ناهارخوری بازی میکنی...شیطنتهای ویهانی

شیطنتهای ویهانی

و گاهی گیر میکنی. و جیغ میزنی ....

شیطنتهای ویهاننفس مامان

اینم عکس چند روز پیش که نفس من تیپ زده که بریم بیرون...البته بگم که وقتی برگشتیم یه لنگه کفشتو از پات در آورده و در راه انداخته بودی.... و الان این کفشات یه لنگه ازشون مونده...نفسم

راستی اون ماشین آتشنشانی رو هم خیلی دوست داری وکلا به اسباب بازی علاقه نشون نمیدی ولی این یکی رو بیشتر سرگرمت میکنه... بیشتر ترجیح میدی جلوی کشو ا ویا کابینت ها بایستس و هر چی توشون هست رو بریزی بیرون و من بیچاره هم روزی هزار بار دوباره بذارمشون داخل.... وقتی کوشولوی من بیداره هیچ کاری نمیتونم انجام بدم همه وقتم رو باید به تو اختصاص بدم اگه برم جلوی ظرفشویی و صدای آب رو بشنوی میای به پام میچسبی و میخوای که بغلت کنم... یا اگه بیام سراغ لب تاپ که دیگه نگو باید بیایی و حسابی بکوبی روش... کتاب و دفترام رو که دیگه باید دور از دسترست بذارم... خلاصه همه چی موکول میشه به وقتی که آقا ویهان عزیزم بخوابه... زندگی منی عاشقتم.... هزار بار میبوسمت....

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

آیسان مامان ماهان
28 دی 92 13:04
سلام دوست جونی،هم اکنون نیازمند رای سبزتان هستییییییییمبیاید به خوشگلترین نی نی رای بدین لطفا...اینم آدرسhttp://biadelam.niniweblog.com/ خاله اومدیاااااااااااااااااا سلام عزیزم باش حتما اومدم...
مامان سيد عرشيا
12 بهمن 92 11:32
سلام عزيزم. خيلي خوشحالم كه دوباره وبلاگتو به روز كردي. نگران شده بودم. تولد ويهان جون هم مبارك باشه . انشاله 120 ساله بشه . مرسی عزیزم.. همچنین عرشیا جون