عزیز دردونه من
ویهان گلم سلام...جیگرمامان مدتی نتونستم برات مطلب بنویسم که یکی از دلایلش این بود که جنابغالی زدی لب تاب مامان رود داغون کردی البته مشغولیات زندگی و شیطنتهای تو هم بی تاثیر نیست... که بیشتر بخاطر اینه که اینجا خیلی تنهایی و فقط با من مشغول میشی منم نمیتونم به کار دیگه ای برسم.. متاسفانه تعطیلات تابستونی منم داره تموم میشه...کلی با هم وقت گذروندیم... الان دیگه میتونی یه چیزیایی بگی...منو جدیدا مامیو و بابا رو بابیو صدا میزنی... عاشق سی دی های خاله ستاره هستی و البته بیبی انیشتن هم دوست داری... همه کارتهای تراشه های الماس رو میشناسی و عاشق کتاب داستانی....امیدوارم همیشه به کتاب علاقمند باشی... بعضی وقتها میایی کتابتو باز میکنی و انگشتمو میذاری رو عکسا میخوای اسمشونو برات بگم فدای پسر باهوشم بشم...موهاتم بالاخره کوتاه شد که خیلی قیافه ات پسرونه شده...تنها دلخوشی مامان عاشقتم.. اینم عکسهای پسرم با موهای بلند وزیباش....
.
اینجا هم مربوط به سفرمون به اصفهان...
اصفهان خونه خاله زیبا...
اینم نمونه خوابیدن ویهان.. البته در اصفهان....
پارک بازی وپسر گلم که برای اولین بار تنهایی سوار اسب شده... ویهان کنار مارال و عادل جونم...