ورودت به 8 ماهگی مبارک
پسر نازم دیگه وارد 8 ماهگی شدی من خیلی خوشحالم که داری بزرگتر میشی...وجودت به خونمون هم آرامش داده و هم شور ونشاط ...البته خیلی شیطونی و اصلا یه جا اروم نمیگیری...اما اصلا اهل گریه نبودی ونیستی بیشتر در حال لبخند زدنی علاقه مند به کنترل تلویزون و سیم وسایل برقی مخصوصا سشوار شدی از صدای جارو برقی هم کلی تعجب میکنی و همش نگاش میکنی ... راستی جدیدا رو شکم میری و کامل دور خودت میچرخی و خیلی کم میری جلو خیلی منتظر 4 دست وپا رفتنت هستم... دیروز خاله زیبا و عادل اومدن خونمون وبرات لباس کادو آوردن دستش درد نکنه و تو هم از عادل تپلی خیلی خوشت اومده بود ... امروز هم رفتم دانشگاه برای استخدامی باز هم مصاحبه ...امیدوارم این دفعه نتیجه بده...این شعر رو هم خیلی دوست دارم گذاشتمش برات...
اگر فرصت داشتم که کودکم را دوباره بزرگ کنم
بجای انکه انگشت اشاره ام را به سوی او بگیرم
در کنارش انگشت هایم را در رنگ فرو میبردم و نقاشی میکردم
اگر فرصت داشتم که کودکم را دوباره بزرگ کنم
بجای غلط گیری به فکر ارتباط بیشتر بودم
بیشتر از انکه به ساعتم نگاه کنم به او نگاه میکردم
سعی میکردم درباره اش کمتر بدانم و بیشتر به او توجه کنم
بجای اصول راه رفتن اصول پرواز کردن و دویدن را با او تمرین میکردم
از جدی بازی کردن دست برمیداشتم وبازی کردن را جدی میگرفتم
در مزارع بیشتری میدویدم به ستارگان بیشتری خیره میشدم
بیشتر در آغوشش میگرفتم و کمتر او را به زورمیکشیدم
کمتر سخت میگرفتم وبیشتر تاییدش میکردم
اول احترام به خود را در او میساختم بعد خانه و کاشانه اش را
وبیشتر از انچه که عشق به قدرت را یادش بدم قدرت عشق ورزیدن را یادش میدادم
امیدوارم همه پدر و مادر ها نتیجه زحماتشون رو که سلامت و خوشبختی بچه هاشون هست رو ببینن