همبازی هام
چقدر کودکی قشنگه نه غصه ای, نه کینه ای, نه دشمنی.... گریه هامون کوتاهه و خنده خیلی زود به لبت میشینه پسر قشنگم انشاالله که همیشه خنده به لبت باشه... اما دنیای بزرگتر اینطور رنگارنگ وقشنگ نیست...تنها آرزوم خوشبختی و سلامتی تو هست...و تلاش من وبابایی برای زندگی بهتر توهست... بگذریم از این روزهات بگم... کم کم داری یاد میگیری که بشینی البته با کمک چند تا بالش و یا کمک خودم ... من عجله ای ندارم هر وقت تونستی بشین منم کمکت میکنم... غذای که این روزها میخوری حریره بادام ,سوپ,زرده تخم مرغ ,سیب زمینی,ماست و آب هویج و اب سیب وموز و سرلاک هست اما نمیدونم چرا جوجوی من تپلی نیست هرچند چاقی اصلا چیز خوبی نیست ...کلا کم غذا میخوری و من مجبورم تو رو بنشونم و کلی سرگرمت کنم تا غذا بخوری صداهای مختلف در میاری که خیلی بانمک میشی مخصوصا موقع شنیدن آهنگ تو هم با خواننده همصدا میشی... علاقه زیادی به تلویزیون داری مخصوصا موقع پخش تبلیغات از جمله تبلیغ پوشاک برای نی نی ها انقدر بامزه میشی به محض پخش این تبلیغ به نی نی ها شون خیره میشی و اصلا تکون نمیخوری تا تبلیغ تموم بشه... به بچه ها لبخند میزنی و کوچولو ها رو خیلی دوست داری... شبها تا بیای بخوای اوایلش چند بار با گریه بیدار میشی نمیدونم نکنه خواب بد میبینی قربونت بشم... بابایی که این روزها همش سر کاره اما وقتی میاد گاهی میریم بیرون یه دوری میزنیم که تو خیلی خوشحال میشی و به همه جا نگاه میکنی بمیرم آخه همش تو خونه ای ...و چند روز دیگه هم میخوایم بریم آبدانان حسابی میتونی بگردی و چیزهای تازه ببینی آخه پسر کوچولوی من خیلی کنجکاوه وقتی رو زمین هستی زود خسته میشی میخوای بغلت کنم که وقتی میای تو بغلم دیگه به من توجه ای نمیکنی و همه چیزها رو نگاه میکنی و خلاصه حسابی کنجکاوی... چند تا عکس هم گذاشتم از این چند روزه ... مثل همیشه عاشقتم
قربون خودت و ابراز علاقه ات به خرگوشت...