چهارمین ماهگرد

امروز چهارمین ماهگرد پسرمه... مبارک باشه گل پسرم...چند روز پیشم رفتیم بهداشت... قدت 65 وزنت 6600 دور سرت42 شده ماشاالله عزیزم...  واکسن 4 ماهگیتو زدیم... خیلی درد داشت و بدنت داغ شد... قربون بدنت... مامانی هی پاشویه ات میداد... هرچند خودم خیلی خسته بودم آخه این روزها خیلی کلاس دارم... وقتی میرم دانشگاه همون چند ساعتی که ازت دورم میمیرم برای دیدنت ووقتی بر میگردم میخوام بخورمت... عاشقتم ...زندگی منی...خدا نکنه هیچ وقت درد داشته باشی... راستی دندوناتم دارن در میان اندازه یه نقطه کوچولو دندون پایین وسمت چپت میبینمش قربونش بشم... شاید بخاطر درد دندوناته که خوب شیر نمیخوری و برای هر بار شیر خوردنت باید خیلی التماس کنم تا شیر بخوری...پسرم مثل مامان وباباش خیلی تحمل درد رو داره آخه خیلی آرومه و اصلا مامانشو اذیت نمیکنه...صداهای قشنگی از خودت در میاری.. چند شب پیش ساعت 12 بود میخواستیم بخوابیم که یه دفعه شروع کردی به سر وصدا انگار داشتی حرف میزدی که من وبابایی بهت زل زدیم من که میخواستم از خوشحالی گریه کنم خیلی بامزه بودی... یه عالمه دوست داریم..